دارم تاوان میدهم.تاوان استقلال خواهی و استقلال طلبی ام را.بیماری ام زمختم کرده.بی مهرم کرده.عطوفت را در
من کشته.نایی نمانده.روشنی روز هایم از اعتبار افتاده.روزی من مالک خوشی ها و روشنی ها بودم.حالا حتی کسی
نیست بهانه گریستنش،حسرتش،خستگی اش،سردی نگاهش،بیماریش مثل مال من باشد.
من را چه شده؟من را چه شده؟