معلم عزیزم ای دریای بیکران مهر و عطوفت باز مهر شد و یاد مهربانی ها افتادم و بی گمان تفسیر و ترجمان واژه محبت لبخند زیبای توست.
امشب
کفشهای نخوت را بر دیوارهای تواضع می کوبم و با تمام هستیم در برابر سادگی
تو زانوی ادب و احترام می زنم ؛ این یک گریز ادبی نیست تا در لابلای کلمات
پرطمطراق ادبیات فارسی بخواهم از دریایی بیکران بنویسم و از شمعی فروزان
که خود می سوزد تا روشنگر محفل و ابصار مجمع عاشقان علم و دانش باشد.
گاهی
در کنج مخیله ام به دوران کودکی آنگاه که خود نوباوه ای بازیگوش بودم سفر
می کنم ، هیاهوی کلاس و درس عجب شیرین بود و سئوالهای ساده ما معلم را به
چندین برهان و استدلال وا می داشت تا رسالت آموختن خوبیها در کنار علم را
لباسی از رنگ تکامل ببخشد .
آنگاه که دلتنگ دوران درس و مدرسه می
شوم به یاد معلمان گرانقدری که همه را دوست داشتم و دارم به بلندای آسمان و
سفید ترین کبوتر در پرواز نظری می افکنم و به یاد دست پرمهر آموزگارم دستی
بر شاخه گلهای رنگارنگ و معطر می کشم .
معلم عزیزم افتخار کن که
همگان از نوابغ علم و سیاست تا اقتصاد و تجارت اگر سرمایه ای دارند همه
مرهون و مدیون زمزم زلال کلامت تو هستند و هرچه و هرکه باشند با هر مکنت و
قدرت دست پرورده اندیشه تابناک تو می باشند .
گرچه این روزها چنگال
بی رحم نابرابری اقتصادی هر روز بیشتر از پیش صورت نورانیت را می خراشد و
گاه می پنداری که به فراموشی سپرده شده ای ولی کوه های استوار با طوفان
ناملایمات آشنای دیرینه اند تو که از دیار دماوندی گلهای رویت پژمرده و
افسرده می شوند اما خود ایستاده ای و خواهی ایستاد.